اسم پسر با س

📑 فیلتر کردن اسم ها

مبارک، سعادتمند، نیک بخت، خوشبخت، فرخنده، همایون

بسیار سجده کننده، لقب امام چهارم شیعیان

ابوعلي سينا دانشمند معروف ايراني، شبه جزیره‌ي بیابانی، در شمال شرقی مصر که در تورات آمده در همین محل موسی به پیغمبری برگزیده شد

نام ستاره‌ای درخشان

سرزمين، مكان، ترتيب و روش كاري، ثروت، توانايي، صبر، آرام و قرار

پاک، منزه، از نام‌های پروردگار

پر از سلامتی، از پیامبران بنی اسرائیل و فرزند حضرت داوود

دارنده آب و رنگ سرخ، پسر رستم از تهمینه

سنگ بزرگ، سالم و مبّرا از عيب و نقص

ترکیب دو اسم سیف و الله (شمشیر و خدا)

دارنده اسب نر سیاه، پسر کیکاووس

کوروش، نام نوعی ابر

آسمان، فلک، اقبال، نام نوایی در موسیقی

دارای موی سیاه ، سیاه موی

ثروتمند، یاور آتش، محافظ آتش

سردار سپاه، فرمانده لشکر، بزرگ، حاکم، شاه، رهبر

کسی که از مال و منال دنیا می‌گذرد، زاهد، پسر بهمن و نوه‌ی اسفندیار، جدّ اردشیر بابکان

آن که چیزی را پوشیده و در پرده می دارد، پوشنده، از نام های خداوند

فرشته‌ی پیام آور، فرشته، پیامی که از عالم غیب برسد، الهام

آتش، از شخصیت‌های شاهنامه

سالم، بی عیب، آرام و مطیع

فرمانده یک گروه نظامی، پیشوا، رهبر

محکم، پابرجا

عربی شده ساربان، (در کردی) زیبا

سورن، نام سردار دلیر ایرانی

بی عیب، درست، تندرست، منزه

فرخندگی، خجستگی، مبارکی

داستان پرداز، قصه گو

عالي، بلند مرتبه، منسوب به سام پسر نوح نبی (ع)

نام پرنده ای خوش آواز، نام یکی از چهار لهجه‌ی اصلی زبان کردی

نام پرنده‌ای سیاه رنگ در هندوستان که مانند طوطی سخن‌گو است، طوطی

مبارک، خجسته، خوش یمن، خوشبختی، سعادت

ترکیب دو اسم سعید و رضا (سعادتمند و خشنود)

کسی كه سجده می‌كند، سجده كننده

افسانه سرا، قصه گو

چتر، سایبان، چادر

پاک و مقدس

بخشش، جوانمردی، عطا، کرم

برنده همچون شمشیر در راه دین و آیین، شمشیر دین

دارای عزت و قدرت و کیفیت، حامی و پشتیبان

منسوب به سام، آتش

روشنايی، چراغ

فرمانده سپاه، سپهسالار، فرمانروا، پادشاه

چراغ آیین

آن که مورد احترام است و نسبت به دیگران سمت بزرگی دارد

شنونده، شنوا، نامی از نام‌های خدای تعالی

(به مجاز) مددكار، کمک کننده، قدرت، قسمتی از دست بین مچ و آرنج

نام سردار دلیر ایرانی

کوه بدون گیاه، ساده و بی آلایش، یکسان و یکنواخت

سر افراز، سربلند، با عزت، بلند مرتبه

سعادت، نیک‌بختی

نجات دهنده، منجی موعود در دين زرتشتي

مرغ شکاری

سربلند، مفتخر

کوهی که در همه‌ی ایام برف داشته باشد

مانند سایه، خان بزرگ، محاسب

بزرگ ایل و قبیله، شاه بزرگ

شمشیر، ساحل دریا، ساحل رود

سوشیانت، نجات دهنده

جوانمرد لشكر، شجاع و دلير

سرنیزه، نابودکننده دشمن

نیرومند، قدرتمند، توانا، دلیر

ابر، میغ، توده بخار آب

اسب تندرو و نیرومند

سهم ها، بهره ها، تیرهای کمان

سامان یافته، قابل احترام، مقدس

نام پرنده‌ای کوچک به رنگ سیاه

نام چندتن از صحابه حضرت رسول

پايدار، پيوسته، هميشگی

موجب سعادت دین

ترکیب دو اسم سام و راد (آتش و جوانمرد)

نام داماد داریوش که در شجاعت ممتاز بود

رفتار نرم و آهسته

سیاوش

حمد، ستايش

ساید، ساینده

بهره ها و نصیبهای دین

نجات دهنده، هر یک از موعدان دین زرتشتی که در آخرالزمان ظهور می کنند

نام کوهی در آذربایجان

رونده در شب

نام پيغمبری كه بشارت آمدن عيسی را داد

خوش خلق، نیک خو

سمرکند یا سمرقند

نام فیلسوف بزرگ یوانی و استاد افلاطون

نام دهی در صوفیان شبستر، سبلان

بردباري و فروتني مقدس

اسپند دانه سیاه و خوشبویی که برای دفع چشم زخم در آتش می ریزند

بیدار

صاحب سخن، ادیب

ساتیار

نام هشتمین نیای زرتشت

سندباد، نام سرِدار مجوسِ ابو مسلم خراساني

سیب کوچک یا بوی سیب

درستكار و مطمئن، قابل اعتماد

سامان

سوق دهنده

مخفف آسمان، نام روز بیست و هفتم از هر ماه شمسی در ایران قدیم

بخشنده، بلندنظر، کریم

رونده، راه رو

جنگاورِ شمشیرزن

مهتر، سرور

نام پسر گشتاسب پسر لهراسب

نام قديم همدان

كوشش كننده، كوشا

ترکیب دو اسم سالار و مهدی (رهبر و هدایت شده)

سخاوت

سروا، سرواده، سروده

وهم، فکر، خیال

مرد نرم خوي، مرد نيك خوي

هر نوع آواز آهنگين

آسماني

يكی از اصحاب پیامبر اسلام(ص)

منسوب به سَرير، تخت پادشاهی

جوانمرد راست و بلند

بيدار

نام جد بایزید بسطامی

ترکیب دو اسم سینا و مهر (سينه و صدر و محبت)

شمشیر کش

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در زمان کیکاووس

بزرگ، عظيم

عمل سرودن

از رودهای معروف در شمال ایران قدیم

روان شدن آب بر روی زمین، رفتن در زمین جهت عبادت

منظومه ای از جامی

داراي سود، مفید

شايسته، لايق

پر، لبريز

یکی از سه پسر فریدون در اوستا

سپيد و پاك

سبك قدم، نيك قدم

سپهر، آسمان، فلك

نبرد

به معنی شش میباشد که نام قبیله ای بوده است

مدافع و محافظ مردان

فریبنده

یار صاف و ساده

باحیا و محجوب